از سلمونی اومدم خونه . شیوا : باباجون بروآینه نگاه کن قشنگ شدی . برو نگاه کن
^ 356 روز و 0 ساعت قبل - آخرین تغییر : [زهرا -شاپرک] 355 روز و 11 ساعت قبل
ساعت 2 و 15 دقیقه ی شب بود . گفتم : تو نمی خوابی ؟ شیوا گفت : می خوابم گفتم :کی ؟ گفت : 2 بار !!! -خاطرات دکتر بالتازار
کاغذ و خودکار آوردم . شیوا : یه گربه بکیش . کشیدم . گفت : یه آدم بکیش . کشیدم براش . گفت :این گربه از آدمه می ترسه !!! - خاطرات دکتر بالتازار